و دیگر بار آن بغض فروخورده ی شناخته شده.. که گه گاه فرا رسیدن بغضی عظیم تر را یادم می آورد. و باز ماتمی دلم را می گیرد که از پس عیدی پیشین لغزش نرم نرمش را به دریچه قلبم حس کرده ام.
از پس همان عید مشهور و مسطور و مستور...!
و هر آنچه هست از همان «خُم» آب می خورد! و از آن روز است که زمان آبستن شد؛ آبستن حادثه ای، ماتمی ، غمی ، فاجعه ای!!!
و من از همان زمان است که سخن می رانم با این زبان حقیر!
و من از همان زمان است که در گوشم صدایی زنگ می زند: « ب َخِّ بَخِّ لک یا أمیرالمومنین!..... بَخّ ........بَخّ
و می بینم زبان های بی وضویی را که به سختی بیان می کنند این واژه مقدس را: « أمیر المومنین!» و پوزخندهای پر از حقد و کینه شان را..
و می بینم به وضوح، آن زبان های برنده را که بر رگ های مقدسی فرود آمدند..
و چه رگ هایی!
پ. ن ندارد!
عَرَف
عَرَفا
عَرَفوا!!!
دروغ است اگر بگویم: عَرَفتُ!!
نه به خاک در بسودم نه به سنگش آزمودم
به کجا برم سری را که نکرده ام فدایت...؟؟؟
حالا در روزی که تو به همین نام،عرفه، نام گذاردیش راهم بده..
یا الله
خجالت نوشت:
* مدت مدیدی است نبودم ولی شما هم بی انصافی نکردید و اصلا نیامدید!!!
* البته این مدت بی برکت هم نبود و به جمع متاهلین خوشبخت پیوستیم (!)
* دعا در عرفه یادتان نرود!
* یاعلی
www.sadjadshakeri.persianblog.ir
حتما سری بزنید. مخصوصا دوستان ساکن تهران.
ببخشید که پیوندهای روزانه ام در اینجا می نویسم! نمی دانم پیوندهای روزانه این پرشین بلاگ کجاست!؟ بهرحال به این سایت هم حتما سری بزنید! یاعلی
www.11321.blogfa.com
بعد از نماز شروع کردم به گفتن تسبیحات حضرت زهرا،(زود نگو خوش به سعادتت!! صبر کن!)
الله اکبر الله اکبر الله اکبر الله اکبر...الحمدلله الحمدلله الحمدلله الحمدلله الحمدلله الحمدلله...
ناگهان وسط ذکر گفتن متوقف شدم. ایست! مثل ور ور جادو همین طور گفتی و نفهمیدی چی گفتی... به همان سرعتی که شما همین اذکار را خواندید و خواستید زودتر از رویش رد شوید!
تا بحال فکر کرده ای چه می شود که بعضی ها می شوند تافته جدا بافته در خلقت خدا!؟
انا و علی من شجرة واحدة و سایر الناس من شجر شتی...
توی همین " شجر شتی" مانده ای که چی!؟ وای اگر بدانی چه کیفی دارد در شجره واحده بودن!!
چرا هنوز تسبیحات حضرت زهرا ات خستگی را از تنت به در نمی برد؟! مگر همین خاصیت را ندارد ؟
چرا هنوز بسم الله الرحمن الرحیم ت ستون های کلیسایی را ویران نمی کند؟!
چرا هنوز لا اله الا الله ی که مدام گاهی لقلقه زبانت است روحت را پرواز نمی دهد!؟
چرا آیه های قرآن کمرت را نمی شکند؟
چرا خواندن یک رمان این قدر غرقت می کند ولی خواندن سوره توحید نه؟!
می دانی ؟
می خواهم بپرسم...
چرا نَفَسَت مسیحایی نیست!؟
عارفی در مجادله با کشیشی گفت جمله ای در دین من هست که به تنهایی کشور تو را نابود می کند. گفت چیست؟ عارف تا شروع کرد که : بسم الله ال...
پایه ها و ستون های کلیسا شروع کرد به لرزیدن و سقف نزدیک به فرو ریختن بود که کشیش گفت: بس کن! تو را به همان خدا بس کن!! (داستان موثق است منتها من کم حافظه سندش یادم نیست. ببخشید!)
آن وقت تو!
وای که این احوالاتت عجیب حالم را می گیرد..عجیب حالم را می گیرد که هنوز در بسم الله دینت مانده ای!
راه خیلی طولانی ست! هنوز تا مقعد صدق عند ملیک مقتدر خیلی مانده است!
تا کی جای خالی ات را می خواهی ببینی و حسرت بخوری ؟!
تا کی؟!
پ.ن:
تسبیحاتم تمام شد و نشد نمی دانم! ولی مطمئنم که سوال هایم هنوز دارند می جوشند..
قل قل!
یاعلی
می خواستم مثل همیشه همه آدم ها بگویم عید فطر بر تمام مسلمین و مسلمات ...
بعد دیدم نمی شود. همین طور الکی الکی که عید برای کسی مبارک نمی شود!
یک دانشگاه خشک و خالی می خواهی قبول شوی باید کنکور بدهی به چه تر و پری!! برای قبولی در ماه رمضان هم یه کنکور بدید! سوالاش کمه! خیلیها هم شاید قبلا با خودشون کنکور رو داده باشن. پارسال این موقع تو وبلاگ سوالا رو گذاشتم امسالم همون سوالاس! قربون خدا برم... تمام سوالای کنکورش رو لو میده.. سوال با جواباش! دیگه اون برمیگرده به نهایت زکاوت (برعکسش البته!) ما که بازم تو کنکورش کم میاریم! این کنکور نه! اون کنکور!
کنکور قبولی اون دنیا...
حرفام زیادی طولانی شد. وقت هم تنگه. باید تکلیفمون معلوم شه که بالاخره بگیم :مبارک؟! یا...
راستی فعلا رو با قید گذشته بخونید! باتشکر مدیریت امور واسطه گری بندگان!
ببخشید این هم یادم رفت بگویم که بخش زیادی از نمره به کارهای عملی اختصاص دارد!
کنکور خروجی رمضان
1-وقتی شیطان نیست:
می خواستم مثل همیشه همه آدم ها بگویم عید فطر بر تمام مسلمین و مسلمات ...
بعد دیدم نمی شود. همین طور الکی الکی که عید برای کسی مبارک نمی شود!
یک دانشگاه خشک و خالی می خواهی قبول شوی باید کنکور بدهی به چه تر و پری!! برای قبولی در ماه رمضان هم یه کنکور بدید! سوالاش کمه! خیلیها هم شاید قبلا با خودشون کنکور رو داده باشن. پارسال این موقع تو وبلاگ سوالا رو گذاشتم امسالم همون سوالاس! قربون خدا برم... تمام سوالای کنکورش رو لو میده.. سوال با جواباش! دیگه اون برمیگرده به نهایت زکاوت (برعکسش البته!) ما که بازم تو کنکورش کم میاریم! این کنکور نه! اون کنکور!
کنکور قبولی اون دنیا...
حرفام زیادی طولانی شد. وقت هم تنگه. باید تکلیفمون معلوم شه که بالاخره بگیم :مبارک؟! یا...
راستی فعلا رو با قید گذشته بخونید! باتشکر مدیریت امور واسطه گری بندگان!
ببخشید این هم یادم رفت بگویم که بخش زیادی از نمره به کارهای عملی اختصاص دارد!
کنکور خروجی رمضان
یه ده روزی رفته بودم مشهد! برای همه دعا کردم! این از این!
ماه رمضون افتاده تو سرازیری... دلم داره تنگ میشه! خیلی تنگ! برای تک تک لحظه هاش دلم تنگ میشه!
خدا کمکمون میکنه همون یه ذره ای که جمع کردیم نگهش داریم!
یاحق
برگ؛برگ؛ برگ بیاورید!!
با این وضع که نمیشود به مهمانی رفت! تو اگر می توانی من نمی توانم!!
برگ ؛ برگ؛ برگ بیاورید!
حالا راه از کدام طرف بود؟! .. چقدر اینجا کوچه پس کوچه است! از کدام راه باید رفت؟ من جز مهمانی نمیخواهم از جای دیگری سر در بیاورم...از هیچ جای دیگری.
تردید چندی بیش نمی پاید.. صدایی خفیف از خیابان روبرو می آید. آری روبرو. همین روبرو!
برگ ها کجا رفتند؟! می خواهم بروم! برگ...
راه پیمایی هم زیاد طولی نمی کشد.. مسیر سرراست تر و مستقیم تر از آنچیزی بود که فکر می کردم. پشت درب خانه ام..همان خانه!
تو در بزن!
من؟! نه من نمی توانم تو در بزن!
با این برگ ها!؟ چطور می توانی این شرم را بپوشانی؟
این قدر آن اشتباه را به من یادآوری نکن! اکنون این درب خانه.. بکوب در را!
با این برگ ها..؟!
در این جدال در باز شد.. انگار کن که خورشید بر ما در گشود..تمام خیابان روشن شد! چون روز! دستی از پشت در خلعتی به ما داد.
آن قدر پاکیزه بود که دل روا نداشت به آلوده کردن آن...نگرفتم!
نهیب زد. همان صاحب دست! بگیریدش که این میهمانی چون میهمانی های دیگر نیست. باید که پاک بود. پاک پوشید. پاک رفت!!!
پاک رفت.
پاک پاک!
پ.ن: رمضان آمد! مبارک باشد!
فعلا که آتش بس اعلام شده است!
باشد که در این ماه استفاده ای کنیم!
پ.ن: حرف مهم تری فعلا نداشتم!
پ.ن: شرمنده از آنیم که در روز مکافات
اندر خور عفو تو نکردیم گناهی