جای خالی من

نه به خاک در بسودم؛ نه به سنگش آزمودم...... به کجا برم سری را ؛ که نکرده ام فدایت؟!

جای خالی من

نه به خاک در بسودم؛ نه به سنگش آزمودم...... به کجا برم سری را ؛ که نکرده ام فدایت؟!

قلبی الیک من الاشواق محترق..
ودمع عینی من الاماق مندفق
الشوق یحرقنی والدمع یغرقنی
فهل رایت غریقا وهو محترق..!

اینجا ؛ آن جای خالی ای نیست که سر در کلبه درویشی ام نوشته ام...اینجا ؛ جاییست که می نویسم تا بفهمم که چه شد که جای من ؛ آنجا (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر...) خالی شد!
می نویسم که چقدر جاهای زیادی جای من خالی بود و کسی نفهمید...اما جایی که خدا گفت بیا اینجا جایت خالیست...نرفتم!
یاعلی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب در بهمن ۱۳۸۹ ثبت شده است

۱۷
بهمن

http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=10955#arabic

http://africanrevolution.blogfa.com/

Www.ghazveh.blogfa.com

 

 

 

  • درویش بی ریش!
۱۲
بهمن

اسرائیل: با از دست دادن مصر ما هیچ دوستی در خاورمیانه نخواهیم داشت.

روزنامه آمریکایی: اوباما اگر مصر را از دست دهد در تاریخ سقوط خواهد کرد!!

جالب است که درست در سالگرد پیروزی انقلاب ما این انقلاب ها در خاورمیانه صورت گرفته است! جالب تر این است که ما ٣٠ سال پیش (بیشتر) به خود جنبیدیم و حالا تونس و مصر و بعد یمن و غیره تازه فهمیده اند که : ا! عجب ظلمی به ما می شده است!!

آن موقع که ما انقلاب کردیم جهان نفهمید که ما چه کردیم! به معنای واقعی نفهمید! براساس اخبار رسانه ها گفته شده است که کارتر وقتی ایران را از دست داد هنوز بهت زده بود که جه شد که این اتفاق افتاد! هنوز می خواست کودتا کند! غافل از آنکه یلی چون امام خمینی در راس کار است که کل مردم کشور پشتش ایستاده اند!

نه!

خدا پشتش ایستاده است!

کارشناسان سیاسی: متوسل شدن به ارتش آخرین برگ برنده حسنی مبارک است!

آخرین برگ برنده اش را خواهد باخت! تاریخ ثابت کرده است! چقدر کارهای حسنی مبارک برایم ، برایمان آشناست! نیست؟!

وزیر عوض کردن، کابینه عوض کردن، نخست وزیر جابجا کردن، استفاده از ارتش... دریغ!

سرانجام مجسمه ات سقوط خواهد کرد شاه مصر!! چون شاه ما که سقوط کرد چه سقوط کردنی!!

و تلک الایام نداولها بین الناس...

پ.ن: فرارسیدن دهه فجر مبارک!

  • درویش بی ریش!
۰۵
بهمن

جابر به سر تربت دلدار رسیده

بر یاور بی یاور دین ، یار رسیده

گوئی که بر آن کشته عزادار رسیده

با سینه سوزان و دل زار رسیده

محرم شده و اشک فشان خوانده خدا را

با خون جگر شسته قبور شهدا را

از شیون این قافله پر ، دامن صحراست

آوای جرس نیست و این ناله زهراست

بر گوش دلم زمزمه زینب کبری ست

فریاد شهیدا ! و غریبا! و حسینا! ست

از گریه گلوی من رنجور گرفته

این کیست که با یا لیتنا شور گرفته؟!

مولا چو نظر کرد حبیب پدرش را

قد خم و سوز دل و اشک بصرش را

سوزاند دوباره شرر غم جگرش را

بگذاشت روی شانه آن پیر سرش را!

کای گلشن وحی از نفست بوده معطر

افسوس که یک باغ گل از ما شده پرپر...!!

دشمن همه جا خنده به زخم جگرم زد

در شام بلا سنگ به فرق پدرم زد

با کعب سنان گاه به تن گه به سرم زد!

سیلی به رخ خواهر نیکو سیرم زد

دیدم اثر سیلی، بر روی سکینه

یادم آمد از فاطمه و شهر مدینه

بگذشته چهل شب که خموش است چراغم

هر لحظه غمی آمده از ره به سراغم

من لاله خونین دل هفتاد و دو باغم

یک لاله نه! یک غنچه نمانده است به باغم!

این قافله در وادی غم راه سپارند

غیر از من مظلوم دگر مرد ندارند!

طفلان عوض جامه دل خویش دریدند

سیلی زده بر صورت و فریاد کشیدند

با گریه از این قبر به آن قبر دویدند

بر گرد قبوری که چهل روز ندیدند

بر طره آغشته به خون اشک فشاندند

خود را بروی خاک کشاندند و کشاندند

زینب که بهار غم از آن باغ خزان داشت

در پیکر آن وادی هفتادو دو جان داشت

تیر  المش بر جگر و قد کمان داشت

بهر لب خشک شهدا اشک روان داشت

بر تربت دلدار دُر از خون جگر ریخت

پیوسته گهر ریخت، گهر ریخت، گهر ریخت

گفت ای همه جا مهر رخت در نظر من

ای با سر خود بر سر نی همسفر من!

ای بوده به ویرانه چراغ سحر من

در راه بود آنچه که آمد به سر من

دارم سند زنده که همگام تو بودم

این روی به خون شسته و این جسم کبودم

از زمزمه و گریه آهسته بگویم

از دست به زنجیر ستم بسته بگویم

از کعب سنان و بدن خسته بگویم

از بارش سنگ و سر بشکسته بگویم؟!

اینها همه از دخت علی خم نکند پشت!

ای لاله پرپر شده داغ تو مرا کشت!!!!!!!

ای کاش جدا می شد پیش از تو سر  من

می رفت فرو تیر غمت بر جگر من

می ریخت چو نخل قد تو برگ و بر من

می شد ز ازل کور دو چشمان تر من!

من روی زمین پیکر صد چاک تو دیدم

آویزه به دروازه سر پاک تو دیدم

ای پای سرت خصم زده نای و دف و چنگ

ای بر سر نی گشته حبیبت هدف سنگ

ای طلعت زیبای تو گردیده ز خون رنگ

برخیز برادر که دلم تنگ شده ، تنگ!!!

بردار سر از خاک که روی تو ببوسم

برخیز که رگهای گلوی تو ببوسم

در شام بلا بود، بلا بود، بلا بود

بالله قسم سخت تر از کرب و بلا بود

ظلم و ستم و کفر و ضلالت به ملا بود

خورشید رخت جلوه گر از طشت طلا بود

آیینه صفت چشم تو در دور زدن بود

دیدم نگهت در همه احوال به من بود

 

  • درویش بی ریش!