جای خالی من

نه به خاک در بسودم؛ نه به سنگش آزمودم...... به کجا برم سری را ؛ که نکرده ام فدایت؟!

جای خالی من

نه به خاک در بسودم؛ نه به سنگش آزمودم...... به کجا برم سری را ؛ که نکرده ام فدایت؟!

قلبی الیک من الاشواق محترق..
ودمع عینی من الاماق مندفق
الشوق یحرقنی والدمع یغرقنی
فهل رایت غریقا وهو محترق..!

اینجا ؛ آن جای خالی ای نیست که سر در کلبه درویشی ام نوشته ام...اینجا ؛ جاییست که می نویسم تا بفهمم که چه شد که جای من ؛ آنجا (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر...) خالی شد!
می نویسم که چقدر جاهای زیادی جای من خالی بود و کسی نفهمید...اما جایی که خدا گفت بیا اینجا جایت خالیست...نرفتم!
یاعلی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۰۲
آذر
از نه سالگی دفترخاطرات را گشودم و هنوز باز است اما کمتر می نویسم. نه به خاطر اینکه مشغله هایم زیاد شده. به خاطر اینکه حرف زدن یادم رفته! 
اما خاطره باز بودن هنوز از سرم نیافتاده. این کلبه درویشی ام را هم فعلا فعلا ها قصد ندارم ببندم. می خواهم هرکس که از اینجا گذر می کند شاهد رشد و تغییراتی که داشتم باشد. هرچند وبلاگهایی قبل از این هم داشتم اما این یکی از همه باوفا تر و ماندگار تر بود. از سال ۸۹ شروع کردم تویش نوشتن تا حالا که سال ۹۶ است. از روزهای ابتدایی دانشجویی، رفاقت ها، درگیری ها و مشغله های یک ذهن تازه و پاک و ساده تا روزهای خوابگاه...و روزهایی که تشکیل زندگی دادم و مادر هستم! چه زمان بی رحمانه می گذرد بدون توجه به التماس های مردمانی که مدام در خواب غفلت اسیرند و تا به خودشان می آیند زمان تمام شده است. یکی از فانتزی های من شاید این باشد که مثلا وقتی ۷۰ ساله شدم هم باز اینجا بنویسم! نمی دانم کسی در بین انبوووووه وبلاگ ها اینگونه بوده است یا نه ولی خلاصه اینکه دوست دارم .


شاید همین روزها از اینستاگرام نفرین شده بیایم بیرون و به عبارتی خودم را نجات بدهم. دنیا آنطور که ما فکر می کردیم نبود و نشد که نبینیم آنچه را که دوست نداشتیم ببینیم!!   (اوه اوه چه جمله سنگینی شد! علی برکت الله)

به هر کس که از دوستان قدیمی بود سر زدم دیدم همه وبلاگها یک من خاک رویشان نشسته و مدت هاست دیگر کسی آنجا نرفته است. چه بلایی سرمان آمده که به این سرعت رفقای قدیم را فراموش می کنیم؟!
بگذریم...
فعلا همین !
  • درویش بی ریش!