جای خالی من

نه به خاک در بسودم؛ نه به سنگش آزمودم...... به کجا برم سری را ؛ که نکرده ام فدایت؟!

جای خالی من

نه به خاک در بسودم؛ نه به سنگش آزمودم...... به کجا برم سری را ؛ که نکرده ام فدایت؟!

قلبی الیک من الاشواق محترق..
ودمع عینی من الاماق مندفق
الشوق یحرقنی والدمع یغرقنی
فهل رایت غریقا وهو محترق..!

اینجا ؛ آن جای خالی ای نیست که سر در کلبه درویشی ام نوشته ام...اینجا ؛ جاییست که می نویسم تا بفهمم که چه شد که جای من ؛ آنجا (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر...) خالی شد!
می نویسم که چقدر جاهای زیادی جای من خالی بود و کسی نفهمید...اما جایی که خدا گفت بیا اینجا جایت خالیست...نرفتم!
یاعلی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۵
خرداد

آدمیزاد است و فراموشکاری اش. فراموش می کند که نباید در کارهای خدا دخالت کند؛ إن قلت بیاورد و برای خودش جایگاهی قائل شود.

یادش می رود که قبلا ها چطور همه اینها را خدا به او فهمانده. فهمانده است که تو وظیفه ات این است بگویی چشم... اگر و اما و آخر نباید بیاوری!! نباید بگویی من!!  تویی وجود ندارد!!

ولی خب یادش می رود دیگر. باز شروع می کند برای خودش آسمان را به ریسمان بافتن و تخیل کردن و عالمی داشتن! ته ته ش هم محض خالی نبودن عریضه یک نگاهی هم به بالا می کند... 

نوچ!! این قبول نیست. این نگاههای الکی به درد خواهر ابوی محترمت می خورد! بله. باید درست و حسابی به بالا نگاه کنی..اصلا باید همش بالا را نگاه کنی و بعد که خیالت راحت شد اجازه صادر شده است شروع کنی به برنامه ریزی.

ه...ی کی میشود که یادم بماند نگویم من!



پی نوشت

۱. سفر رفتنی بودیم و نمی دانستیم.

۲. قضا بلا مدام دور سر آدم می چرخد. صدقه دوای درد است.

۳. حسش که بیاید دست به کیبورد میشویم ان شاالله

۴. ندارد

  • درویش بی ریش!