جای خالی من

نه به خاک در بسودم؛ نه به سنگش آزمودم...... به کجا برم سری را ؛ که نکرده ام فدایت؟!

جای خالی من

نه به خاک در بسودم؛ نه به سنگش آزمودم...... به کجا برم سری را ؛ که نکرده ام فدایت؟!

قلبی الیک من الاشواق محترق..
ودمع عینی من الاماق مندفق
الشوق یحرقنی والدمع یغرقنی
فهل رایت غریقا وهو محترق..!

اینجا ؛ آن جای خالی ای نیست که سر در کلبه درویشی ام نوشته ام...اینجا ؛ جاییست که می نویسم تا بفهمم که چه شد که جای من ؛ آنجا (فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر...) خالی شد!
می نویسم که چقدر جاهای زیادی جای من خالی بود و کسی نفهمید...اما جایی که خدا گفت بیا اینجا جایت خالیست...نرفتم!
یاعلی

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

بانی مجلس

شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۴۲ ب.ظ

یک پیرهن مشکی و یک بیرق روضه؛ بانی شد و ما بنده ابلیس نگشتیم

.

.

.

البته آنطور که باید هم دشمن ابلیس نمی باشیم اما انشاالله به حرمت بانی مجلس بنده ابلیس هم نباشیم! همان طور که قبلا گفته شد «یا مجیر» های رمضان و العفو های شب قدر و اشک های عرفه برای زنگار قطور آینه دل ما کم بود. برای چنین سیاهی عظیمی که بر دل ما نشسته است سیاهی عظیم تری لازم است. سیاهی لباس عزا... برای ما شستن کافی نیست تبر ابراهیم لازم است... شوکی بزرگ...مصیبتی عظمی! مصیبتی که تا دنیا دنیاست حرارتش در دلمان خاموش نشود... و دل خوش کنیم که ما را در مجلسی ؛ روضه ای؛ راه داده اند.

.

.

.

صلی الله علیک یا ابا عبدالله...

نطق من مدت هاست کور شده. حرف زدنم نمی آید. به زور از گوشه و کنار ذهنم واژه ها را سر وسامان می دهم تا بشود ۴تا پاراگرافی که می بینید. چشم کشیدم تا محرم برسد... تازه کمی عقلم رسیده است که راضی باشم به روزی ای که شما به ما می دهید. برای همین می روم می نشینم گوشه روضه همسایه و جیک نمی زنم که دلم می خواهد فلان جا و بهمان جا باشم. مهم این است که هستم. هستم جایی که بتوانم برایتان اشک بریزم.

گاهی روضه خوان ها حرف های ثقیلی می زنند که توی گلوی من گیر می کند. یکی می گفت آقا ما برای شما حاضریم تمام زندگی مان را بدهیم. به خودم رجوع کردم دیدم ...

یا می گویند که آقا کاش در کربلا بودیم و شما تنها نبودید! باز به خودم رجوع کردم دیدم همین الان اگر امام زمان (عج) ظهور کنند در اینکه بنده را در سپاهشان راه بدهند شبهه و شائبه است. من کجا مثل حبیب و زهیر و جون و حر هستم؟! 

باز حداقل یک فرصتی هست که روی خودم کار کنم تا شاید هنگام ظهور سرافکنده نباشم. شاید. در واقع خدا به ما لطف کرد که فرصت تغییر و آدم شدن داد!

حالا بگذریم. شما خوب می دانید آقاجان! که ما ؛ که من نه آدم حسابی هستم که باید باشم نه به آن معرفت رسیده ام . اما دارم می آیم توی روضه هایتان چون تنها گریستن هنر من است! و سلاحه البکاء

می آیم که درستم کنید. که بشوم آدم حسابی ای که می خواهید. سه سال طول کشید تا یک چیز یاد گرفتم. گیرای ام پایین است قبول اما صبر و حوصله شما هم انتهایی ندارد. درستم کنید!

  • درویش بی ریش!

دیدگاه (۶)

  • یه خواننده
  • خیییلی وقت بود نیامده بودم اینجا. ولی تو هم خیلی کم نوشتی انگار. چرا؟ تو که اینطوری نبودی. سر و ته ت را می زدند یک قلم دستت بود و یک کاغذ.
    اما در مورد این پست آخری ات:
    الهی آمین!
    پاسخ:
    به به ! سبحکم الله بالخیر!
    راه گم کردین!
    معلوم است این همه وقت شما نباشی ما هم نیستیم !
    ...
    سلام.عزاداری ها قبول!
    گفتم تا یادم نرفته همبن جا برات نظر بذارم.نمیدونم خانم آبانی تولدت گذشته یا نه اما به هر حال تولد مامانی خ خ مبارک باشه.مخصوصا امسال....
    دیشب خوابتو دیدم که با بچه ها یکجا عزاداری بودیم بعد مجلس موقع خداحافظی به ما گفتی با صدای بلند بچه ها چندم تولدمه ، التماس دعا دارم ...

    آخیش چقد خوبه آدم خوابش به یاد بیاره....
    نی نی دخره یا پسر؟
    التماس دعا
  • درویش بی ریش!
  • سلام رهرو جان
    من عاشق خوابهای توام یعنی! دیشب میثم مطیعی بودم ولی خب تو یه شب زودتر خوابشو دیدی! جاتون خالی اومده بود حرم خیلی خوب خوند. التماس دعا هم که همیشه دارم مگه اینکه خلافش ثابت بشه!
    منم دعاگوتم

    شماهم دعا کن حانیه سادات ما به سلامت به دنیا بیاد! 
    یاعلی
    آخی به سلامتی!
    اسمش شد حانیه سادات((:
    انشاالله به سلامت به دنیا بیاد. حال مامانشم سرحال باشه(:

    از قضا امسال محرم هی حرفهات تو گوشم بود که می گفتی خدایا هرچی تو بخوای! فقط این حال رو از ما نگیر...

    سعی کردم دیگه زوری نزنم برای گرفتن رزق ولی حال ما هم کج دار و مریز رفتار می کرد...
    التماس دعا
    پاسخ:
    کاش حرفامون تو گوش خودمونم زنگ می زد!
    احوالات عالی!؟...
    خیلی خوب
    خیلی خوب
     چقدر این قسمتو دوست داشتم:«برای ما شستن کافی نیست تبر ابراهیم لازم است... شوکی بزرگ...مصیبتی عظمی»
    RE: – I understood you. What I’m saying is that just because a government policy exists today doe#1&s82n7;t mean a thing as far as what it will be tomorrow or the week after. We are entering a phase where the rules are made up and changed as needed. The ends justify the means. – Rate this comment: 0  0

    ارسال دیدگاه

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی